معنی پیش غذا

حل جدول

پیش غذا

سالاد

اردور

سالاد، خوراکی معمولا اشتها آور که قبل از غذای اصلی خورده شود


نوعی پیش غذا

سوپ

فارسی به عربی

پیش غذا

مشهی


دعای پیش از غذا

مبارکه


غذا

استمرار، تبن، تغذیه، صحن، غذاء، لحم، وجبه الطعام، وقود

فارسی به ایتالیایی

پیش غذا

antipasto

لغت نامه دهخدا

غذا

غذا. [غ َ] (از ع، اِ) رجوع به غذاء شود.

غذا. [غ َ] (ع اِ) بول شتر. (اقرب الموارد). رجوع به غذی شود.


پیش پیش

پیش پیش. (ق مرکب) جلوجلو. پیشا پیش. تقدم. ترجمه ٔ قدام. و گاهی «از» بر آن داخل کنند و از پیش پیش گویند:
زانکه هر مرغی بسوی جنس خویش
میپرد او در پس جان پیش پیش.
مولوی.
شیر را چون دید محو ظلم خویش
سوی قوم خود دوید او پیش پیش.
مولوی.
آنرا که پیر و دل روشن روان بود
از پیش پیش مشعل دولت روان بود.
تأثیر.
گذشتن از جهان گر خسروی نیست
علم پس پیش پیش مردگان چیست.
تأثیر.

پیش پیش. (اِ صوت) آوازی که بدان گربه را خوانند. کلمه ای که بدان گربه را خوانند. صوتی است خواندن گربه را، مقابل پیشْت ْ [ش ْ ت ْ] که برای راندن گربه است.

فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ معین

غذا

(غَ) [ع. غذاء] (اِ.) خوردنی، آن چه خورده شود.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

غذا

خوراک، خوراکی

معادل ابجد

پیش غذا

2013

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری